بوی تو بوی ثمر را میدهد
بوی خوش تینتی گل میدهد
بوی آن عشق به جان سوخته را
بوی امید به فردا میدهد
روی قبرم بنویس اینجا مجال گریه نیست
هر کی اومد گریه کنه بهش بگو اون دیگه نیست
شب به دنبال توام دردرون کوچه ها
پابرهنه می دوم درمیان ابرها
من به دوشم می کشم طعم تلخ زندگی
عشق راگم کرده ان درمیان کوچه ها
سروده ی:P.Parishan
شب بی کران است وغم من رهگذر شد زین ظلمت و خوف وسیاهی تنگ ترشد
چون جغد چشم برراه شیری دوخته بودیم این راه شیری هم بدان گردوغبارکم رنگ ترشد
ازراه بازآید شبانگاهان ندایی کان اندرون ظلمت مثال ره گشائی
شب تندوتندباکوکبانش پیش می رفت یارنگون بخت دلم از خویش می رفت
با صد صدای بی صدا فریاد کشیدم شب را بدان طول و درازی خط کشیدم
سروده ی: P.PARISHAN
شب...... آرام است وبی قرار..!دردرون نگاه توعقل پروازمی کند،چون کبوتری درباد!بازهم مرابردی تاکرانه های آسمان؟!
چون فضای بی وزنی دردرن ذهنم جاری ست،من به تو نمی دهم ذره ای ازنگاهم را..!!
بازامشب آسمانِ گریان،بغض سرخش رادرسکوت سیاهش می شکند.
درجای جای آسمان رگباراست.آسمان رابه گلوله می بندد.بغص من امشب دردل تاریک شب شکست..!
شیشه های شکسته ی بغضم دردل پروین نهفته است....
اشک رابردامنم امشب چون خون برمریخ کشیده ام.
برق نگاهم را این باربردل شباهنگ نشانده ام.
من......
دستهای سردم رابردل عقرب کشیده ام.
گیسوان فرسوده ام را من به برنیس کرده ام هدیه.
قلب من سوزان است ازچرخه ی تند زمانه
لیک قلب خودرامن به اسد داده ام هدیه!
این قطعه ی ادبی ازدست نوشته های:پگاه جونه